تعليم و تعلم از مهمترين امور سعادت آفرين براي بشر است. در سايه تعليم بود كه انسان مسجود فرشتگان شد و در سايه تعلم است كه انسان میتواند ديگران را رشد داده و از علم آنها نيز بهره مند شود.
در مقاله حاضر كه توسط مركز فرهنگ و معارف قرآن تهيه شده، نويسنده سعي كرده است كه نگاهي اجمالي به تعليم و تعلم از ديدگاه قرآن كريم داشته باشد.
اينك مطلب را با هم از نظر میگذرانيم:
تعلم به معناي ياد گرفتن و دانش آموختن است؛ چنان كه تعليم به معناي آموختن و آموزش دادن است. (فرهنگ نامهها مانند لغت نامه دهخدا جلد 4 ص 5971 و فرهنگ فارسي ج 1 ص 1103) تعليم و تعلم برگرفته از واژه علم و از مشتقات آن است كه در باب تفعيل و تفعل (ثلاثي مزيد) به كار رفته است تا معناي آموزش دادن و نيز آموزش گرفتن را بيان دارد.
مشتقات واژه علم در قرآن بسيار آمده است. در بسياري از آيات قرآن خداوند خود را معلم و آموزگار معرفي كرده است. به عنوان نمونه در آيه 2 سوره الرحمن میفرمايد: «الرحمن علم القرآن»؛ خداوند رحمان، قرآن را آموزش و تعليم داده است و يا در سوره علق آيه 4 و 5 میفرمايد:
«اقرء و ربك الاكرام الذي علم بالقلم علم الانسان مالم يعلم»؛ بخوان! و پروردگار تو بس گرامي است همان كسي كه با قلم انسان را آموزش داد؛ به انسان چيزي را كه نمي دانست، آموخت.
در بينش و تحليل قرآني، حكايت آموزگاري خداوند و آموزش ديدن انسان، حكايت هويت و ماهيت انساني است. به اين معنا كه انسان به جهت همين آموزش ديدن مستقيم از سوي پروردگار است كه به مقام انسانيت و در نتيجه خلافت الهي بر هستي از قرارگاه زمين دست يافت.
در تحليل قرآني آدمي به سبب دانش و معارفي كه به تعليم الهي آموخته شرافت يافته است و مستحق سجده همه كائنات از فرشتگان و پست تر از ايشان قرار گرفته است. اين آموزش انسان به اين علت است كه همگي از وي آن چه را كه به طور مستقيم قابليت ادراك آن را نداشتهاند، بياموزند. در اين بينش حتي آناني كه قابليت داشته نيز نيازمند رهنمونهاي بشري هستند تا به مقام كمالي خود دست يابند؛ زيرا تنها انسان است كه به علم و دانش اسماي الهي و تعليم مستقيم خداوندي توانسته است ظرفيتها و توانمندي هاي خود را به طور كامل بروز و ظهور دهد و به خلاقيت الهي دست يابد و به عنوان واسطه در فيض عمل كند و نقش پروردگاري در طول را به عنوان ولايت به عهده گيرد. اين نقش تنها به سبب دانشي است كه آموخته است. از اين جاست كه اهميت و ارزش تعلم و نيز تعليم دانسته میشود.
در داستان ماهيت و هويت سازي انسان در روز نخست آفرينش آمده است كه خداوند پس از آن كه حضرت آدم(ع) را براي خلافت آفريد به وي اسماي الهي را آموخت و سپس آن اسما را بر فرشتگان عرضه داشت تا آن را بيان دارند ولي فرشتگان از دريافت حقيقت اسما ناتوان و عاجز شدند و نتوانستند آن را بشناسند، از اين رو عرضه میدارند كه ما تنها قادر به درك و بيان آن چيزي هستيم كه خداوند به ما آموخته است و اين دانش اسما فراتر از آن حد و اندازه اي است كه ما بدان آگاه شويم. سپس خداوند از آدم(ع) میخواهد تا آن چه از اسماي الهي را كه آموخته به فرشتگان بنماياند و نشان دهد كه خود از چه ظرفيت و دارندگي بالا و والايي برخوردار است. آدم(ع) نيز اسما را به فرشتگان و ديگران گزارش میكند.
به هر حال، خداوند معلم نخست و انسان متعلم اول است و حق آن است كه بگوييم معلم اطلاقي تنها خداست و اوست كه به انسان همه چيز را به شكل اسماي الهي آموخته است و انسان به جهت ظرفيت ذاتي توانسته است آن را بپذيرد و به صورت تعلم و پذيرش دانش اسما در ذات خود قراردهد. با نگاهي گذرا به آيات قرآن میتوان دريافت كه شأن و مقام آموزگاري در چه حد و اندازه اي است؛ زيرا تعليم فعل خداوند و شغل پيامبران است و خداوند در قرآن بيان میدارد كه معلم ديگر انسان پيامبران هستند كه به انسان كتاب و حكمت میآموزند و آنان را براي زندگي اجتماعي و قانوني و بالندگي و رشد آماده میسازند. (آل عمران آيه164)
از اين روست كه قرآن انسانها را به فراگيري و دانش آموزي فرا میخواند و ايشان را تشويق و ترغيب میكند تا دانش آموزي را در اولويت برنامه ريزي هدايتي و تربيتي جامعه اسلامي قراردهند و با بي سوادي مبارزه كنند. بر اين مبنا است كه به قلم و آن چه از دانش و علوم مینگارد سوگند میخورد و بر اهميت آن تأكيد میورزد. (قلم آيه1) و اين حكم فقهي نيز بر اهميت تعليم تأكيد میورزد كه شكار سگ تعليم داده شده طاهر و پاك شمرده میشود. (مائده آيه4)
قرآن براي تعليم و تعلم آداب خاصي را بيان میكند. در مسئله تعليم قرآن به مسئله مهم و اساسي تعهد اشاره میكند و بيان میدارد كه تعليم كننده بايد با متعلم شرط كند كه بر پايه و اساس دانش عمل نمايد و متعهد گردد تا از دانش خود به خوبي و درستي بهره گيرد. بر همين پايه است كه هاروت و ماروت دو فرشته الهي در زمان حضرت سليمان(ع) براي آموزش متعلمان از ايشان میخواهد كه متعهد گردند تا از دانش خويش در راستاي اهداف نادرست بهره نگيرند و آن را براي اهداف سازنده و مفيد به كار گيرند. (بقره آيه102)
افزون بر اين میتوان به آداب ديگري كه قرآن بدان تأكيد كرده است اشاره نمود. از جمله میتوان به آداب زير اشاره كرد:
1- اجازه؛ از آداب تعلم آن است كه متعلم و شاگرد از معلم خويش براي يادگيري اجازه بگيرد؛ چنان كه حضرت موسي(ع) در هنگام تعلم دانش لدني الهي از عالم رباني اجازه گرفته و میفرمايد: «هل اتبعك علي ان تعلمن مما علمت رشد؛ آيا میتوانم براي دست يابي به دانش رشدي كه به تو آموخته شده است از تو پيروي نمايم». (كهف آيه66) بنابراين نمي توان بدون اجازه در دروس استادان شركت كرد؛ زيرا براي كسب هر دانشي شرايطي لازم و ضروري است كه استاد و معلم میتواند با آزمون و يا روشهاي ديگر آن را به دست آورد.
2- دوري و اجتناب از شتاب و عجله؛ شاگردان نبايد پيش از پايان آموزش هر درس و يا هر دانشي در پرسش شتاب كنند؛ زيرا بسياري از پرسشها در هنگام تعليم استاد و معلم به خودي خود پاسخ داده میشود و در يك فرآيند طبيعي پرسشي باقي نمي ماند؛ تعجيل و شتاب موجب میشود تا معلم ناچار شود مسئله اي كه میبايست در جايگاه خود طرح و تبيين گردد را پيش تر بيان كند و آموزش درست را با مشكل و خلل مواجه سازد و يا به پرسشها پاسخ ندهد كه موجبات كدورت و يا برداشتهاي نادرست ديگر از سوي شاگردان را سبب میشود. بنابراين شايسته و بايسته است كه شاگردان در هنگام تعليم از شتاب و تعجيل دوري و اجتناب ورزند و پرسشهاي خود را به وقت ديگري واگذارند. اين مسئله در حقيقت به معناي شكيبايي و صبر است (كهف آيه66 و 69 نيز 70)
3- احترام؛ يكي ديگر از آداب تعلم آن است كه شاگردان حق استاد را مراعات نموده و از احترام و تكريم وي كوتاهي نكنند. اجازه گرفتن، پاسداشت عمل و سخن استاد، پيروي از بيانات و دانش آموخته شده، عدم تعجيل در پرسش گري و يا اموري از اين دست در حقيقت بيان ديگري از تكريم و احترام به استاد و معلم است. (كهف آيه66)
4- اطاعت و پيروي؛ از ديگر آداب تعلم اطاعت از استاد است؛ اگر شاگرد از استاد پيروي نكند نمي تواند به درستي به دانش دست يابد و در نتيجه دانشي را يا كسب نخواهد كرد و يا به طور ناقص كسب میكند. اگر استاد و معلم به چيزي دستور داد میبايست به طور دقيق بر پايه آن عمل كرد و عصيان نورزيد. البته اين به شرطي است كه شاگرد استادي كامل را انتخاب كرده باشد و در غير اين صورت میبايست عقل و شرع را معيار قراردهد و جز در معصيت خالق و پروردگار از استاد پيروي كند؛ زيرا هدف از تعلم دست يابي به دانش رشد و كمال است و اين با معصيت و عمل خلاف شرع ممكن نمي شود. (كهف آيات 66 و 69)
5- توكل؛ واگذاري امور به مشيت الهي از آداب تعلم است كه از آن به توكل ياد میشود. برخي از دانشها ممكن است به جهت تفاوت استعدادها و ظرفيتها براي شخصي دور از دسترسي باشد، با اين همه توكل موجب میشود تا اميد به دستيابي براي وي فراهم گردد و خداوند به عنايت و توفيق خود وي را به مقامي رساند كه ظرفيت و شرايط كسب آن دانش را به دست آورد. (كهف آيات 66 و 69)
6- تذكر و يادآوري؛ از ديگر آداب تعلم آن است كه دشواريهاي تعلم هر دانشي به شاگردان گوشزد شود تا دانش آموز با توجه به ظرفيت و توان خود آماده دريافت دانش گردد. (كهف آيه 67)
7- صبر و شكيبايي؛ اين مسئله از آداب مهم تعلم است؛ زيرا آدمي در شرايط سخت و دشوار، ناشكيبايي كرده و از ادامه دانش آموزي منصرف میشود. از اين روست كه شاگردان میبايست صبر و شكيبايي را پيشه خويش سازند و در دانش آموزي از عجله اجتناب كنند و خواهان آن نشوند كه زود به هدف دست يابند بدون آن كه فرآيند دانش آموزي را به كمال گذرانده باشند. (كهف آيات 60 و 66 و 39)
قرآن روشهايي را براي تعليم بيان میكند كه میتوان از آن براي دانش علوم مختلف بهره برد. در اين بخش برخي از روشهاي تعليمي قرآن بيان میشود:
1- ارائه الگو؛ ارائه نمونه عيني، از روش هاي قرآن در تعليم معارف و دانشهاست. در آياتي از قرآن بيان شده است كه چگونه پرسشگري میتواند زيانبار باشد و فرد را با دشواريهاي چندي مواجه سازد. (مائده آيات 101 و 102) در حقيقت میتوان از اين روش قرآني به صورت تعميمي بهره برد و در آموزش به نمونههاي عيني و قابل دسترسي براي متعلمان اشاره كرد تا آنان با آشنايي با نمونهها بتوانند رفتار و منش خود را تنظيم و هماهنگ سازند.
2- استفاده از تشبيه؛ قرآن كريم براي عيني و قابل فهم كردن مطالب و آموزهها از تشبيه معقول به محسوس استفاده میكند. بنابراين بر معلمان و آموزگاران است كه در بيان مطالب معقولي كه دور از دسترس و يا انديشه متعلمان است، از روش تشبيه بهره جويند. قرآن در بيان اعمال كافران بيان میدارد كه اگر بخواهيم آن را تبيين و روشن كنيم میبايست اعمال ايشان را همانند خاكستري در برابر باد همانند نماييم كه در گذر تندباد و طوفاني سهمگين قرار گرفته است. چنان كه در بيان سخن و كلام طيب و پاك، آن را به درخت پرباري همانند میكنند كه اصل و ريشه آن ثابت است و شاخههاي آن در آسمان قرار گرفته و همگان از آن بهره میبرند درحالي كه سخن ناپاك و خبيث همانند درختي برآمده از زمين است كه ريشه در خاك ندارد و قرارگاهي براي آن نيست تا بر پايههاي خويش بايستند و ديگران از بر و بار آن بهره مند گردند. (ابراهيم آيات 18 و 24 و 26)
3- استمرار تعليم؛ گوشزد كردن پياپي رهنمودها و دانشها و تكرار آن از روشهاي تعليمي قرآن است. از اين رو گفته شده است كه الدرس حرف و التكرار الف؛ درس يك حرف است ولي هزار بار تكرار لازم دارد تا جا بيافتد و قرار گيرد. تكرار و استمرار در تعليم همانند قطرات آبي است كه بر صخرههاي سخت و مرمرين فرو میريزد و درنهايت نقشي بر آن میآفريند و در دل آن جاي میگيرد. (قصص آيه 51)
4- بيان فلسفه و علت حكم؛ جهت تفهيم دقيق شاگردان، قرآن از روش بيان فلسفه و علت احكام استفاده میكند. به عنوان نمونه در بيان حكم آرام سخن گفتن میفرمايد كه بلند سخن گفتن موجب میشود كه فرد از سخن گوينده بگريزد و آن را ناخوش و زشت شمارد؛ چنان كه صدا و سخن خر را زشت و ناهنجار میشمارد.(لقمان آيه 19)
5- تنوع بيان؛ بيان مطالب به شيوههاي متفاوت و مختلف، روشي كارساز است كه قرآن در تعليم و تربيت خود برگزيده است. در آيات زيادي سخن از اين است كه قرآن يك مسئله را به شكل آيات مختلف بيان میكند. اين مسئله در اصطلاح قرآني به تصريف آيات مشهور است. قرآن بيان میدارد كه هدف از تصريف آيات و بيان متنوع يك مسئله به اشكال مختلف براي امكان بخشي فهم و درك دقيق مسئله و مطلب براي مخاطب و شنونده آن است.(انعام آيه 65 و نيز 105)
6- طرح سؤال و پرسش؛ از روشهاي مفيد و كاربردي قرآن براي آموزش و تعليم، بهره گيري از طرح سؤال و پرسش است. قرآن در بيان و تبيين بسياري از مسايل سخت و پيچده با طرح پرسش میكوشد تا در ذهن مخاطب انگيزه و چالشي را برانگيزد تا در جستجوي پاسخ برخيزد. اين گونه میشود كه پس از تلاش پرسش شونده، امكان استقرار و جا افتادن مطلب براي او بيش از پيش فراهم میگردد. (انعام آيات 63 و 64 و ابراهيم آيه 10)
قرآن به نقش قواي حسي و مشاهدات عيني در تعليم و آموزش مجهولات و شناخت آن توجه داده و میفرمايد كه چگونه انسان با مشاهده آفريدههاي ديگر و رفتار ايشان میتواند بر دانش و تواناييهاي خود بيافزايد. به عنوان نمونه هنگامي كه قابيل در عملي نابخردانه و خلاف نظام آفرينش، برادر خويش هابيل را كشت نمي دانست كه با جسد بي جان برادر چه كند. با اين همه با توجه به ظرفيت و توانمنديهاي طبيعي و خدادادي خود، به رفتار كلاغ توجه كرد و از او آموخت كه چگونه میتوان چاله و حفره اي در زمين كند و جسد را در خاك پنهان كرد. در گزارش قرآن از اين مسئله آمده است: «فبعث الله غرابا بيحث في الارض ليريه كيف يواري سوأه اخيه قال يا ويلتي اعجزت ان اكون مثل هذا الغراب فاواري سوءه اخي فاصبح من النادمين»؛ پس خداوند كلاغي را برانگيخت كه در زمين جستجو میكرد و آن را میكند تا بدو بنماياند كه چگونه میتواند جسد برادرش را در خاك كند. قابيل گفت: واي بر من كه ناتوانم از اين كه مانند اين كلاغ باشم و جسد برادرم را در خاك كنم. پس از پشيمانان گرديد.
دراين گزارش به چگونگي آموزش از طريق حواس اشاره میشود. در آيات ديگري به اين مسئله اشاره میشود كه دانش انساني از ر اه چشم و گوش به دست میآيد و قلب است كه آن را دريافت و به صورت دانش دسته بندي میكند و يا از مردمان میخواهد كه به خلقت و آفريدههاي پيراموني و حتي كاركرد و نحوه ساخت و ساختار بدن خود توجه كند و از آن درسها بياموزد.
در قرآن غيراز امور ياد شده از قلم نيز به عنوان ابزار تعليم ياد شده و گرامي داشته شده است. در آيات 4 و 5 سوره علق، خداوند پس از سوگند میفرمايد: «الذي علم بالقم علم الانسان ما لم يعلم»؛ خداوندي كه به قلم به انسان دانشي را آموخت كه نمي دانست. بنابراين قلم در تعبير قرآني به عنوان ابزار آموزشي مورد تجليل و تكريم قرار گرفته و بر اهميت آموزش از راه نوشته تاكيد شده است. اين بدان معناست كه علم و دانش از طريق نوشتار نيز كسب میگردد و تنها روش و ابزارهاي حسي به عنوان ابزار دانش بشر نيست. انسان بر خلاف همه موجودات ديگر از اين توان برخوردار است تا بتواند دانش خود را از طريق بيان و كتابت به ديگري منتقل نمايد.هيچ موجودي ديده نشده است كه بتواند از طريق كتابت و نگارش به دانش دست يابد و يا آن را به ديگري انتقال دهد.
پرسش معلم دراين جا اين است كه آيا میتوان هر چيزي را به هركس تعليم داد؟ چه چيزهايي را میتوان تعليم داد و يا بايد تعليم داد و چه چيزهايي را نبايد تعليم و آموزش داد؟ نگرش فقهي قرآن به مسئله بايد و نبايدهاي حقوقي افزون بر بايد و نبايدهاي اخلاقي چيست؟
بي گمان در بينش انساني اين مسئله مطرح شده و میشود كه از نظر اخلاقي برخي امور و مسايل میبايست تعليم داده شود و در انتقال آن به ديگران بخل نكرد. انسان از نظر اخلاقي متعهد است تا مسائل و اموري را كه در زندگي بشر كاربردي و سازنده است، به ديگري بياموزاند. از اين رو گفته شده است كه اصل اخلاقي آموزش ديگري به ويژه آموزش چيزهايي است كه به عنوان برآورده كردن نيازهاي بشري است؛ چنان كه آموزش ارزشها و اصول ارزشي از اموري است كه جوامع خود را به جهت اخلاقي ملزم به آموزش میبينند و در اقدام به آن كوتاهي نمي ورزند.
از سوي ديگر همين اصول اخلاقي برخي از آموزشها را نادرست و خلاف اصول اخلاقي و ارزشي دانسته و از آن پرهيز میدهد؛ از جمله اين مسايل و امور میتوان به آموزشهايي اشاره كرد كه موجب هلاكت خود و يا ديگري و آسيب به فرد و اجتماع میگردد.
در آموزههاي قرآني نيز احكام و آموزههاي دستوري است كه برخي از آموزشها را لازم و ضروري و واجب دانسته و برخي را حرام و نادرست بر شمرده و مومنان را از آن برحذر داشته است.
آموزش اخلاق و آداب معاشرت از وظايف پدر در حق فرزند خويش (لقمان آيه 71 و 91) و نيز چگونگي ورود فرزندان به اتاق و محل استراحت پدر و مادر از جمله آموزههاي دستوري قرآن است. (نور آيات 85 و 95)
بر مومنان است كه علوم ديني را از اهل آن بياموزند (توبه آيه 122) و بر اهل ذكر است كه به پرسشهاي علمي و ديني مومنان پاسخ دهند. چنان كه بر پيامبران است كه علوم و حقايق و معارف و حكمت را به انسانها بياموزند. (بقره آيه 151)
در بينش قرآني آموزش علوم زيانبار امري مردود است و مومنان بايد از آن پرهيز كنند. قرآن با اشاره به داستان هاروت و ماروت بيان میدارد كه چگونه مردمان بابل به جاي آموزش امور مفيد و سازنده به تعلم علوم زيانبار روي آورده و از دانش خود ضد ديگر مردمان سود میجستهاند. (بقره 102) قرآن میكوشد تا با اين روش مردمان را از آموزش علوم زيانبار پرهيز دهد.
بنابراين هم بر معلم است تا با شناخت ظرفيت شاگردان و متعلمان دانش را منتقل كند و هم بر متعلمان است كه دانشي را كه میآموزند در راه راست و درست استفاده كنند و براي زيان و ضرر زدن به ديگران از آن سود نبرند. آموزش احكام و قوانين (بقره آيات 215 و 217 و 219 و 220 و بسيار ديگر از آيات) تعليم چگونگي توبه (بقره آيه 73) تعليم بيان (رحمن آيات 3 و 4) و تعليم تسبيح (سجده آيه 51) و تعليم دعا و حكمت و نويسندگي و مانند آن از دسته آموزههاي قرآني در حوزه تعليم و تعلم است كه در آيات بسياري بدان پرداخته شده است.